ئیمیلهای عاشقانهی پلنگ خانوم
ئیمیلهای عاشقانهی پلنگ خانوم (شماره اولش)
ای تو که خیلی زیاد بیشتر از هر کی بگی خودم تو رو هی میتونم که بتونم دوستت همهش داشته باشم، خیلی امماکن الان تو ز من دور شدی تو زندگی که اون همهش این جوری هی بوده بوده، بعدش اون وخ من تازه خودم بازم به تنهایی بیشتر از یه عالمه دلم برات اون جوری اون جوری تهش همهش یکی جیغ میکشه، بعدش اون وخ تازه هی دلم میخوادش که بخوادش که بگیرمت زیاد چلون چلونت بکنم، امماکن بعدش اون وخ تا بیایی که خودت بازم بگی چی شد چی شد هی بچّلونت بکنم، تا که اون وخ تو خودت همون جوری چیزا بگی همهش به من که هیچ کسی اون نهبتونه که بتونه که بگه به اون یکی، بعدش اون وخ من خودم با زبون مامان جونم که خیلیام اون همیشه دانمارکی اون بوده بوده همهش بگم اوووه!
اوووه!
دِ اِ دایلید!
اوووه!
وُ اَ دِ دایلید! *
(شمارهی دومش)
ای تو که خیلی زیاد بیشتر از هر کی بگی خودم تو رو هی میتونم که بتونم دوستت همهش داشته باشم، یه دونه گلدون خیلی خیلی باز بیشترم ریزی که تو خودت برام داده بودی، بعدش اون وخ گفتی که خیلی باید همهش مواظبت کنم که اون، اون وخ هیچ نهبتونه که یه وخ مرض بگیره به تنش، زردی بیاره تو تنش برگ اونو خراب کنه، بعدش اون وخ گفتی که آب میخواد فقط همهش یه ذرّه اون وقتی که تشنگی میآدش تو تنش، حالا پس اگه دلت میخواد زیادم بدونی حال اون رُزت چه جوری میتونه اون که بتونه که باشه، من خودم برات به تنهایی میتونم که بتونم که گزارش بکنم، که اون وخ هیچ نگرانی نهبتونه که بیادش تو دلت گولّه بشه بعدش اون وخ هی تو رو درد بیاره به دلت.
گلدون ناز خودت که خیلی اون بیشترم ناز منه اون همیشه، اون دوتا غنچه که اون خیلی قشنگ داده بودش، اون دیگه حالا خودش که اون یه روزی غنچه بودش وقتی خودت این جا بودی، دیگه اون خیلی خودش بازم زیاد گونده گُله، بعدش اون وخ یه دونه غنچه دیگه که اون روزا امماکن اون تازه باز سبز بودش قد اونام خیلی زیاد یه ذرّه یعنی اون بودش، که خندهدار اون میتونستش که بتونه که باشه که هر کسی بگه بهش که غنچه هستش مثلا، امماکن بعدش اون وخ حالا دیگه یه دونه غنچه اون شده که اون تازه بازم زیاد واقعی هستش مثلا، چون که اون گفته به برگاش که اونو این جوری سفت دیگه نباید که بگیرن تو بغل، آخه اون گفته دلش خودش میخوادش که بخوادش که بیادش توی دنیا یه کمی نگا کنه به هر چی هستش مثلا.
رنگ این غنچهی ناز من که اون خیلی بازم غنچهی ناز تو بودش، بازم اگه زودی بیای غنچهی ناز خودت هستش همیشه، اگه که میخوای بدونی که اون وخ چه رنگی هستش مثلا، پس بدون خودت که اون خیلی بازم صورتی هستش عین اون که گفتمش گونده گُله، امماکن هنوز زیاد گونده گُلش گونده نمیتونه بتونه که باشه.
دیگه بای بای میکنم تا که یه دونه غنچهی دیگه که اون خواست بیادش توی دنیا من اونو برای تو قشنگ گزارش بکنم.
دیگه جون من همهش خودش برای تو بگه، روزی صدبار تازه بیشترش اگه گلدونمو من ناز نمیکرده بودم وقتی ساعت صبح می شه تا که شبش اون می رسه، اون نمیشد که بشه برگاشو هی هولش بده یه کم عقب بعدش اون وخ اون خودش این جوری یه دونه سر بیاره توی دنیا بیرون بعدش اون وخ رنگ اون صورتی باشه، که خودم خیلی زیادم بتونم که هی بگم صورتی هستش مثلاً.
دیگه جون من بگه، برگ اون هیچی هنوز زردی نداده به تنش.
پس تو ام خیلی زیاد سلامتی داشته باشی، نفست خیلی زیادم اون بتونه که همه ش داغ باشه.
(شمارهی سومش)
حالا بازم یه کمی بیشترم هی داره بارون میزنه شُرشُری یعنی مثلاً هستش اون.
پایین پنجرهی خودم که من وایساده هستم پیش اون، یه دونه خانوم میآد خیلی تازه قشنگترم را میره تق تق میکنه کفشای اون، تا که بره بعدش اون وخ تو کوچهای که اون خودش تو اون خونه داره.
بعدش اون وخ دیگه هیشکی نمیآدش که بیادش که بره، فقطش هر چی که هست بارون هستش مثلا که میپاشه همهش هی اون خودشو روی زمین، بعدش اون وخ امماکن ماشین میآد یه دونه، بعدش یکی دیگه میآدش که اون خودش اون وخ دنبال اون اولی هستش مثلا که رد میشه.
بعدش اون وخ آقا همسایه که خیلی بیشترم اون شیکمش حامله میتونه بتونه که باشه، اون میآدش شکمش امماکن اول از اون، بعدش اون وخ امماکن خودش میآدش که بره توی این کیوسک ما که هر چی آبجو بخواهی هی تازه بیشتر از خیلی زیادم داره. آقا همسایهی ما تازه اون وخ، همهش اون یه دونه پوسهام داره، که توی اون پوسه، که هستش توی دستش همیشه، بعدش اون وخ هر وختی که اون دلش میخوادش که بیادش که بره، شیشههای آبجو، هی میگه جرینگ جرینگ تو اون یه دونه پوسه که اونا هی میخورن هر یکیشون به همدیگه.
بعدش اون وخ تهِ ته، اون جا که هستش که چشمام میتونه خوبم ببینه، یه دونه آقاهه تو کوچه اون عقب، جلو، وایساده میره مثلا، بعدش اون وخ هی این جوری که اون عقب جلو وایساده میره مثلا، کلهشم اون تازه بالا میگیره، داد میکنه، یه چیز میگه که خیلی اون بیشترم مستآلو هستش امماکن، بعدش اون وخ هی دوباره اون خودش عقب میشه، جلو میشه، تازه هی خودش اسکت اسکت میکنه، بعدش اون وخ دل من، اون تهِ اون جاش که نمیدونم کجاشه مثلا، هی میخوادش که تو ام که اسکت ناز منی این بتونی که باشی، بعدش اون وخ من دلم اون جوری اون جوری که گفتم، یکی هی توی خودش جیغ میکشه برای تو، که اسکت خودم بودی، امماکن زندگی گفته نمیتونی که بتونی که تو اینجا بمونی پیش خودم، چون که باید که بری یه جایی که اون وخ من امماکن خودم به تنهایی همهش این جا باشم، بعدش اون وخ، وختی ساعت، تازه اون صبح میکنه، ظهر میآد، عصر میشه، شب میکنه، هی بشینم تازه باز بیشترم نگا کنم، بعدش اون وخ امماکن تو هیچ نیایی یه دفه، تو کوچهای که مال ماست که من خودم اون وخ بتونم که بگم، یه دونه خانوم اومد، بعدش اون وخ یه دونه همسایهمون که اون زیاد حامله میتونه بتونه که باشه، بعدش اون وخ امماکن تو اومدی.
فقطش بارون همهش هی شُرشُر هر چی اون خودش داره میتونه که بتونه که بپاشونه زمین، بعدش اون وخ تازه ظهرش حالا نیستش که تو چالهی خودم که اینجا هستش، اون ور درخت گیلاس کوچیکه، که اون وخ بارون باهاش چیز بکنه خیلی تماشایی یعنی، بعدش اون وخ حلقه هی، اون یه عالم، هزار هزار توی چالههه درست کنه تُو همدیگه با دونههاش، بعدش اون وخ حلقههای اون، اون وخ این جوری این جوری بتونه اون بره تو اون یکی دیگه که حلقه بود امماکن دیگه پاره تونسته که بتونه که بشه، بعدش اون وخ حالا اون خودش یکی حلقه شده که اون یکی میآدش میزنه زود اینو پاره میکنه خودش اون امماکن حلقه میشه، حلقه اون وخ پاره میشه، بازم اون وخ حلقه میشه،
بازم اون وخ پاره میشه،
حلقه میشه،
پاره میشه،
پاره میشه،
پاره میشه،
پاره میشه.
میشه.
میشه.
میشه.
میشه.
ای تو که خیلی زیاد بیشتر از هر کی بگی خودم تو رو هی میتونم که بتونم دوستت همهش داشته باشم، دیگه هیشکی نمیآدش که بیادش که بره، چون الان دیگه اون خیلی زیادم باز نصفه شب شده، بعدش اون وخ امماکن بارون، اون همهش میتونه که بتونه که بیادش مثلا، تو چالهمون، روی درختمون که اون هی پُر گیلاس بودش، بعدش اون وخ تو کوچه، روی ماشین همین همسایهمون که پیر هستش تازه اون خیلی زیاد، بعدش اون وخ پای اون درخت دیگهام میآدش مثلا، اون جا که جلوش چمن همیشه هی بوده بوده، بعدش اون وخ اون هی تا ته کوچهام میتونه که بتونه که بیاد.
امماکن تو هیچ نمیتونی بتونی که بیای پیش خودم که هی دلم برای تو جیغ میکشه.
(شمارهی چهارمش)
ای تو که خیلی زیاد بیشتر از هر کی بگی خودم تو رو هی میتونستم که بتونم که دوستت همهش خودم داشته باشم، امماکن اگه میخواهی که بخواهی بدونی، پس خودم حالا به تو اونو میگم، بعدش اون وخ تو باید زودی بدونی که من الان دیگه اون همه زیادم نمیتونم که بتونم تو رو دوست داشته باشم، واسه که وقتی ساعت صبح میشه، بعدش اون من یه عالم بیشترم هی تو رو دوست داشته همهش بوده بودم، حالا خستگی دیگه همهش میآدش تو تنم، بعدش اون وخ دیگه دوست داشتگییام خسته میشن از زندگی، پس نمیتونم امماکن هی تو رو دوست داشته باشم خیلی زیادم مثلاً، چون که دیگه خیلی روز رفته شده، یه عالمه شبش تازه هی اومده، غروب کرده هی همهش، ظهر شده، که تو هیچ نامه ندادی که به من خودت بگی، که چه قدر خودت منو به تنهایی دوست هنوزم تو میتونی که زیاد داشته باشی.
من دیگه بیشترم خسته شدم از همهی هر چی که اون روز و شبش بدون تو بوده بوده، ظهرم اون بوده بوده تازه اون وخ، نصف شبش بازم زیادتر از ظهر خودش بوده بوده، امماکن خودم تازه خیلی زیاد به تنهایی هی تو رو دوست داشته بودم، بعدش اون وخ امماکن اگه که خودت برای خود من نامه بدی، یه دونه، که هی توی اون نامه که هستش یه عالمه نوشتهام باشی، که منو بازم میخواهی که بخواهی که دوستم داشته باشی، بعدش اون وخ شایدش خستگییام از تو تنم تموم بشن شادی بیارن تو دلم، بعدش اون وخ پس بازم من بتونم که خودم بازم بگم خیلی میتونم که تو رو هنوز دوست داشته باشم.
دیگه من زیادترم خستگییام زیاد شده.
بعدش اون وخ تازه هیشکی نمیتونه که بتونه یکی رو بازم همهش دوستش بداره مثلا، وختی اون همهی جایی که اون داره توی تن خودش، خستگییاش زیاد باشه.
دیگه بای بایام تازه هیچی اصلاً نمیخوامش که بخوامش بکنم.
الهی خستگییایی که همهش توی خودم به تنهایی اون هستش، بریزه اونا همهش توی تن تو الان، اگه که تو هیچ نخواهی که بخواهی که به من بازم یه دونه زودترم نامه بدی.
(شمارهی پنجمش)
ای تو که خیلی زیاد بیشتر از هر کی بگی هی واسه تو نامه نوشتم همیشه، بعدش اون وخ یه عالم بیشترم خودم گزارش کردم، اون جوری که هیشکی اون هیچ نمیتونه که بتونه که گزارش بکنه یه دونه گلدون تورو که غنچه اون داده بودش، خیلی زیادم تازه اون صورتی بودش مثلا، بعدش اون وخ اون تازه اون بازم گزارش بکنه همه بارونا رو که اومدن، دنیا رو خیس کرده بودن، شب اومدش، روزم زیادش هی اومد، امماکن خود تو هیچ نیومدی تو کوچهمون که من بگم که اومدی، که بازم هی بره اون هر چی شب هستش عین یکی پیرزنی که راه اون هیچ نمیتونه که بتونه که بره، یواش یواش بره بره تا که اون بتونه بعدش یه دونه صبح بیادش مثلا، شب بکنه، غروب وختی که شدش باز تو نخواهی که بیایی پیش من که این همه برای تو نامه دادم، خستگییام تازه بازم گوندهتر از دنیا شده همین حالا، بعدش اون وخ حالا هی غم شده هر چی شده توی دل من که تنها هستش بدون خودت زیاد این همه هی بوده بوده تو تنهایی، بعدش اون وخ زندگی گفته که اون پس نمیخوادش که بخوادش که خودت بازم بخوای که بیایی پیش من هیچ یه روزی، شب که میره صبح میکنه، تو هیچ نتونی که بتونی که بگی که اومدم، چون که آخه تو اسکت ناز خودم بوده بودی، امماکن سختی آخه خیلی زیاد اون بودش که دیر کردم اسکت، چون قطار اون جوری بود زیادترش توی راه گیر کرده بودم، بعدش اون وخ هی تو بگی قطار اون جوری بودش، فشار اون جوری بودش، خیلی زیاد رنجآلو بود راه سفر، بعدش اون وخ من خودم هی تو رو هر چی که بخواهی تازه بازم یه عالمه بیشترم نازت کنم که اسکت خودم همهش بوده بودی، هر جا که تو امماکن رفته بودی که من نبودم پیش تو.
دیگه هیچی نمیگم تو کوچهمون که کی میره که کی میآدش مثلا، گوندهگُل صورتی رو، غنچههای ناز اونو هیچ نمیخوامش که بخوامش که بگم اون الان چه جوری هستش مثلا، بعدش اون وخ هیچیام من توی نامه نمیگم که برگای درخت گیلاس خودم که اون مال ما دوتا بودش حالا امماکن پس چه شکلی اون برگای زردش همه ریخته رو زمین بعدش اون وخ از تازه اون بقیهشم هیچی نمیخوام که بخوام که من بگم.
هیچی هیچی نمیگم.
دیگه هیچی من خودم آب نمیخوام که من بخوام که بخورم، دیگه میگو هیچی هر چی که اون قشنگ بتونه که باشه خودم امماکن میگم من نمیخوامش بخورم، بعدش اون وخ توی کوچه وایمیایستم همیشه، هیچ چی من نگا نمیکنم به هر کسی که اون بیاد، بعدش اون وخ هی میذارم که همهش باد بیفته تو تنم عین درخت خودمون که اون دیگه گیلاس نداره هیچی اصلا مثلا، امماکن همهش فقط زردی گرفته به تنش، بعدش اون هر چی من برگ دارم توی تنم، میذارم زردی بگیرن همهشون تا که وختی که بازم شُرشُر بارون میآدش هی بپاشونه همهی شُرشُراشو روی برگام همهشون کنده بشن زودی بیفتن رو زمین، چون که زندگی همهش اون میخوادش که هی بخوادش که یه دونه اسکت خودم که این همه اون مال من بوده بوده، هی خودش دوری کنه از خود من، بعدش اون وخ من همیشه یه دونه اسکتام دیگه هیچی نداشته باشم اصلاً توی دنیا هیچ وخت.
دیگه این جوری میخوام من که بخوام همهش باشم.
(شمارهی شیشمش)
ای که من به خاطر خودت همهش رفتم درخت شدم تو کوچه وایسادم تا اون وخ یه عالم زردی بگیره به تنم، حالا امماکن من خیلی تازه بیشترش سرما گرفته به تنم یه عالمه، بعدش اون وخ هم خودم تب دارم، هم که لرزیدن میلرزونه منو همین جوری، که تو نیستی که ببینی تو با چشمای خودت که چه جوری هستش یعنی مثلا، بعدش اون وخ عطسه من خیلی زیادترم همهش اون میزنه از تو دماغم بیرون، چشمامام اون تازه هی خودش همین جوری اشکالو شده، گریه خودش واسهی خودش بیرون میآدش همیشه، بعدش اون وخ من نمیتونم هیچی که بتونم به اون بگم که اون نباید که بیادش بیرون، بعدش اون وخ من حالا زیر لحاف خوابیده هستم مثلا.
ای که من این همه باز بیشترم درد و بلا ریخته به جونم که منو اون میگیره داغ میکنه، میلرزونه به خاطر خودت که اسکت خودم بودی یه روز خیلی زیاد، امماکن من الکی گفته بودم خودم که من دیگه تو رو دوست نمیتونم که بتونم که بازم داشته باشم، بعدش اون وخ تازه هر چی من حالا تب بکنم، واسه این هستش که خودت که اسکت منی، رفتی زمن خیلی بازم دور شده هستی مثلا، بعدش اون وخ من دلم سردش اصلاً نیستش اون جوری سردی میره زیاد توی دل یکی یه وخت، امماکن چون که تو نیستی پهلوی دل خودم،.اون زیادی ناراحت شده هی هر روزش، صبح و شبش، نصفه شبش، بعدش اون وخ نمیدونه دل من چه کار پس اون بکنه، عوضش دلش میخوادش که بخوادش که همهش لرزه کنه، تا که خودت بیایی پیش دل من، به اون بگی اسکت من اسکت من، بعدش اون وخ دل من شادی کنه.
ای که من حالم خرابه امماکن زندگی گفته که زمن دوری کنی، دیگه هم خستگی دارم هم که لرزه هم دارم، بعدش اون وخ من دیگه دلم میخوادش که بخوادش که بخوابه همیشه.
دیگه بای بای میکنم.
(شمارهی هفتمش)
من خودم خوابیده هستم الان امماکن خواب من اون هی بیداری هستش باز مثلا، بعدش اون وخ اون بیداری که تو خواب من هستش اون خودش تازه بازم خوابیدگی زیاد داره، بعدش اون وخ هیشکسی اون نمیتونه که بتونه که بدونه خواب من خوابیدگی هستش یا که اون همهش بیداری داره الانش، چشم من خوابیده هستش الان، توی کلهم امماکن یه چشم دیگه خیلی اون بیشترم بیداره، بعدش اون وخ هی بیداری خوابیدگی با هم دیگه اونا همهش تو هم گیج میرن خیلی زیادترم قشنگه این جوری، دیگه غصه تو دلم زیاد نیستش الان، تو دلم هر چی که هست خواب میره بیداری میگیره هی خودش، ای که تو حالا نمیدونم خوابیدگی داری یا که باز این چی چی بودش که اومد زودی ولی رفته شدش، خواب شدش، چرخیدگی گرفت اون روی خودش، بعدش اون وخ نتونستم که بتونم من خودم بلند شم که واسهی ای که تو رو دلم میخواد نامه یه دونه بکنم، تازه اون وخ خواب بگم که من چه جوری دارم خودم حالا، بعدش اون وخ یه کمی بیداری، اون چه جوری میتونه امماکن تو خواب خودم خودش بیاد پیدا بشه، بعدش اون وخ امماکن زوترم اون بره باز خوابیدگی خودش بگیره اون جوری، بیداری رو اون بگیره خواب بکنه، خواب بگیره زودترم هی اونو بیداری کنه، دنیا بچرخه همه جا، امماکن سرم بچرخونه همهی دنیا رو که یک صدایی اون میده که عین هیچ صدا ندادن اون بازم میتونه که بتونه…
ای که من تو رو، حالا میخوام برات بلند بشم، نامه کنم، امماکن هی که بلند میشم همهش خوابیدگی بازم خودش توی چشام مونده میشه، بعدش اون وخ یه کمی غصه یه جایی من میدونم که خودش قایم شده، امماکن تا که میخواد پیدا بشه، چرخیده میشه میره اون یه جا دیگه، چون که دکتر گفته که اون باید این جوری باشه تا که من خوب بشم، بعدش اون وخ اونو دکتر با یکی آمپول کردش توی گردن خودم که این جوری شدش حالا، تازه امماکن باز بیشترم من این جوری هستم الان همیشه، تا که خوب بشم خودم امماکن یه دونه نامه میکنم من واسه اسکت خودم که توی خوابیدگیی خودم حالا بود الان، بعدش اون وخ امماکن چی چی شدش، کی، که چی، الان چه میتونم وختی که این جوری هستم، اسکت…
بعدش اون وخ من به اون میگم خودم، ای که من به خاطر تو، ای که من، خوابیدگیم زیادتر بیداری هستش الان، باز تازه چرخیدن زیادی اون کجا میشه، خواب میشه چشمای بیداری اون وخ تو خواب خوابیدگی اون داره که من نمی دونم چرا که این صدا نمیده که یعنی صدا بده که اون جوری برگ درخت خوشگل گیلاس ما، پیر زنه، یه دونه سگ که اون اون وخ، امماکن اسکت اسکت که میگفت، درخت شدم زردی نیومد به تنم، لرزیدگی لرزیدگی، دکتره گفتش بیار گردنتو، من تلفن کردم گفتم که یه دکتر کشیک من نمیتونم که بیام خودت بیا، امماکن گفت بره چرخیدگی پیدا کنن هی همه شون تا که اون وخ…
(شمارهی هشتمش)
ای که من هر چی برات نامه نویسی کردم عین این بود که اون وخ هیچی من نامه نویسی پس نکردم اصلا، بعدش اون وخ هی خودم به تنهایی مریض شدم لرزه گرفتش به تنم، هی همهی دنیا برام اون جوری اون جوری شدش، امماکن زندگی گفته که تو باز بیشترم هی از خودم دوری کنی، بعدش اون وخ من دیگه هیچی برات نامه نمیخوام که بخوام خودم بدم، امماکن دلم همهش میگه میخواد نامه بده، به هیش کی مربوط نمیتونه که بتونه که باشه، هر چی من بیشترش هی باز دعوا میکنم با دل من، بازم میگه که اون میخواد نامه نویسی بکنه چون که تو اول از اون که من بگم اسکت اون بوده بودی، بعدش اون وخ خیلی چیزا اون میخواد که برای تو هی نوشتن بکنه، امماکن من دیگه هیچی با دلم اصلا کاری نمیتونم که بخوام داشته باشم، بعدش اون وخ دیگه من دلم میدونه با خودت هر چی میخوادش بکنه، چون که دکترم به من گفته که بازم هی باید من استراحت بکنم، فکر به جایی نبرم که قلب من اون دیگه طاقت نمیتونه بیشترم داشته باشه، درد میگیره اگه که هیش کسی برام اون یه دونه نامهام نخوادش که بده، بعدش اون وخ گفته دکتر که باید به هر چی که اون خیلیام قشنگ هستش هی خودم همهش باید نگا کنم، که قلب من شادی بگیره توی دنیا اون بازم یه عالمه، امماکن دلم میخوادش که برای تو بازم چیزا بگه که شایدش که تو به زندگی بگی که نمیخوای حرف اونو گوش بکنی، امماکن تازه بازم خیلی میخواهی که تو بیایی پیش اون که اسکت خودش خودت همیشه هی بوده بودی.
سخنان دل من امماکن این جوری میگن همهشون، ای که من هر چی که تو نامه نویسی نکنی، بازم خودم همیشه هی نامه نویس خودت هستم تازه، من میدونم که تو هیچ وخ نداری که واسه اسکت خودت بازم یکی نامه بدی، چون که زندگی تو رو سفت گرفته توی هر چی مشکلی که سختی اون داره همهش برای تو، بعدش اون وخ تو نمیتونی بتونی که برای اسکت خودت تازه بازم یه ذرّه کارا بکنی، امماکن من میدونم بازم خودم، که خودت تا وختی که دنیا به آخرش بخوادش برسه، تو دلت میخواد که اسکت خودم بوده باشی، باشی باشی، خیلی زیادم میدونم این چیزا، هیش کسی اون هیچ نمیتونه که بتونه که بدونه مثل من، پس دیگه ای که تو اسکت منی، من نگاهم به در و کوچه و دیوار میمونه واسه که، تا که خودت بازم بخوای پیدا بشی.
ای نامه که تو خودت می خوای بری به سوی اسکت من، پس یادت بمونه که خودت باید ببوسی دست و بال اسکت من
(شمارهی نُهمش)
ای که تو خیلی زیاد زندگی هی سختی سازونده اون برات، که نتونی که بتونی واسه اسکت خودت یه دونه تو نامه بدی، امماکن اسکت تو اون میدونه که اون چه جوری پس باید زندگی رو بهش بگه خاک به سرت، خاک به سرت، هیچ نمیتونی تو اسکت خودِ منو همیشه از خودم، اونو ورداری هی دور کنی، چون که اون هر چی خودش بازم زمن دور باشه، هیچی دوری نمیتونه که زمن اون بتونه داشته باشه، چون که هر کسی که اسکت کسی خودش یه وخ بوده بوده، پس دیگه اسکت اون تا آخرش مونده بوده، هیچ نمیتونه که نمونده بمونه حالا تازه، بعدش اون وخ چون که این جوری میتونه که باشه، پس دیگه غصه نمیتونه هیچ، اون منو اون جوری کنه که من بگم که دیگه اسکت نمیخوامش که بخوام، اگه که تازه خودم گفته یه وخ بوده باشم، خیلیام تازه خودم غلط کردگی بوده مثلا، یه عالمه بیشترش بازم پشیمونی گرفته به دلم، حالا امماکن چون که زندگی این جوری گفته، من خودم میگم اوهوک، تو نمیتونی بتونی اسکت منو خودت، هر کاری هی میخوای بتونی که خودت هی بکنی، چون که من به تو میگم که تو زرشکم تازه هستی خیلی، بعدش اون وخ واسه اسکت خودم بازم تازه نامه نویسی میکنم.
ای که مُردم واسه تو چند روز امماکن حالا زنده شده هستم بازم مثلا، تو میدونی که یکی پلنگ خانوم بود تو دنیا که خودش اسکت تو بوده بودش، بعدش اون وخ تو خودت اسکت اون بوده بودی، بعدش اون هی واسه تو اون خودش همهش یکی نامه نوشت، بعدش اون وخ حال اون خیلی بازم خراب بودش هی همیشه، چون که لرزونک به جونش افتادش هی اونو لرزوند زیاد، امماکن چون که به خاطر تو بود، اون هنوز زندگی داره مثلا، تازه حالا اون یه دنیا میتونه بیشترش هی واسه تو نامه نویسی بکنه، چون که تو نامه خودت خیلی تازه بیشترم دوست داری هی بخونی، پس حالا اگه میخوای دراز من نامه بدم بگو که هی برات درازش بکنم، چون که زندگی نمیتونه که اون هیچ گُهی از من بخوره، من خودم خیلی تازه بیشترم زندگی رو میگم که خاک توی سرش، بعدش اون وخ تازه من واسه خودت یه دونه قصه میکنم که وختی اون شب میکنه، خستگییات زیاد میشه، یه دونه لالایی باشه برا خودت که خوش بخوابی همیشه.
یکی بود، یکی دیگهم بود، یه عالم دیگهم بودن، امماکن اون یکی تازه باز خودش اسکت اون یکی دیگه بوده بودش، تا که زندگی همهش رنج و بلا ریخت به تاریخ تنش، بعدش اون وخ اون یکی گول خوردش، گفت دیگه نمیخوام من که یه دونه اسکتم داشته باشم، بعدش اون وخ هر دوتاشون هی اونا با همدیگه دعوا گرفتن همیشه، یه عالم گریه و زاری هی اومد تو خونهشون، مرض شدش، بعدش اون وخ یکیشون مرض گرفت مُرده شدش از غصه، امماکن اون یکی فهمید که همهش زندگی بوده که خودش یه عالمه تقصیر داشته مثلا، پس دیگه هر کسی اون اسکت بود با اون یکی، دیگه فهمیده شدن اون وخ که نباید یه کسی به اسکت خودش همهش رنج زیادم بده اون، امماکن باید که هر چی که یه اسکت میکنه، اون یکی اسکت اون بگه که خیلی ناز هستش مثلا، تا که زندگی اون وخ اون بدونه که خیلیام زرشک میتونه بتونه که باشه.
ای که من خیلی دلم برای تو اون جوری هستش همیشه، اگه که زندگی اون خودش به ما نگاه شو چپ بکنه، بعدش اون وخ خودمون یه دونه خاک تو چشم زندگی می ریزیم که ببینه چی جوری خیلی زیادم می تونیم که بتونیم.
شمارهی دهمش
ای که من خیلی تو رو بیشترم دوستت همهش داشته بودم، الان امماکن من زیادترم وخ نمیتونم که برات داشته باشم، چون که الان اون خیلیام باز هیجانش یه عالم زیاد شده، یه دونه مگس- پشه اون داره جیغ میکشه، امماکن هیش کی اونو نمیتونه که اون بتونه بشنوه مگه که من، که خوب میدونم که چی داره اون میکنه، بعدش اون وخ امماکن عنکبوته با دست و پاش هی داره چرخون میکنه به اون که بیچاره همهش یه ذرّه اون مگس- پشه حالا تونسته که بتونه که باشه، بعدش اون وخ هی همهش نخ میکشه میچرخونه دور همهش، تا که اون هیچی نتونه که بتونه که یه کمی پر بزنه، بعدش اون وخ امماکن نشسته میخوابه خودش تا که بازم یه دونه مگس- پشه پیدا بشه، یا که یه دونه پردارش که اون خودش صبح گرفتش هی پیچوند نخ به تنش، بعدش اون وخ آویزون کرد اونو همونجا که خونهداره، که اون ته هستش مثلا، کنجول دیوار که خیلی اون بازم بالا هستش همیشه.
بعدش اون وخ من میشینم باز همهش یه ساعتی، سه ساعتی، امماکن هیچی اون، کاری نمیخواد که بخوادش بکنه، تا که خواب هی اون بیاد توی چشام، منو بخوابونه خودش، بعدش اون وخ تا که خوابآلو میشم، چشم خودم بسته میشه، میدووه اون میره یه جایی خودش قایم میشه که من نتونم که بدونم که داره بازم مگس میکوشونه یا که یکی مگس-پشه، امماکن من میدونم خیلی قشنگ که اون همهش کجا هی میتونه خونه باز داشته باشه، یا که این کنجوله هست اون مثلا، یا اون کنجولهی اتاق هستش مثلا، یا تو راهرو، میره اون بالای کنتر که خودش خیلی زیاد برق اون داره، بعدش اون وخ تازه باز اون اگه اونجا نباشه، توی حموم هستش اون همیشه، میره اون جا که یه دونه لوله هستش که میتونه اون بتونه که زیاد داغی بگیره به تنش با اون نخاش که هی خودش میبافونه، بعدش اون وخ تازه اون یه دونه، خیلی زیاد بیشترم نامرد میتونه بتونه که باشه، چون که اون یه دونه بچه عنکبوت نازی رو، که داشت اون واسه خودش بازی میکرد، اون گرفت زد تو سرش، بعدش اون وخ با همهی هشتتا پاهاش هی اونو این جوری گرفت فشار داد تا که اون وخ مُرده شدش، بعدش اون وخ باز دوباره اون خوابید، که بگه که اون یعنی، خیلیام آدم خوبی هستش، بچه نکشتونده زیاد، امماکن خودم اون وخ دیده بودم، خواب نبودم که اون گرفت بچه رو لهمالی کردش، تازه هیچ نخی به اون اصلا هیچی پیچونده اون نکردش مثلا، که بذاره آویزیون مونده بشه مثل یکی مگس-پشه که چندتاشون حالا تو اون کنجولهی اتاق توی خونهی خودش این جوری این جوری میشن اگه که آدم بتونه یه دونه فوت کنه به اون.
حالا من امماکن میخوام همین جا بشینم، چون که من میخوام که پویش یه کمی خودم بتونم بکنم، که ببینم که یه دونه عنکبوت که هشتتا پا بیشترم گونده داره، چندتا اون مگس-پشه هی میتونه به تنهایی بگیره گشتونده کنه وختی ساعت شب میکنه.
ای که من خیلی تو رو بیشترم دوستت همهش داشته بودم، چون که این کار خودم خیلی بازم مهمتر هستش امروز، من برای خود ِ تو فردا یه دونه باز نامه میکنم، بعدش اون وخ یه دونه رخصت باید که خودت به من بدی تا فردا.
دیگه بای بای میکنم تا که ببینم که میخوادش اون چه کارا بکنه.
Leave a Reply